غفعاتثبٌٍْیبزی
گقتم کجا؟ گفتا به خون
گفتم چرا؟ گفتا جنون
گفتم که کی؟ گفتا کنون
گفتم نرو خندیدو رفت...
(السلام علیک یا اباعبدالله)
بــی هیـاهو آمــدی ســـــاده اما پر غرور
گر چه من نشناختم ای صمیمی ای صبور
بی هیاهو آمــــدی گرچه کردی شاعـرم
کوچه ی شعرم تویی من فقط یک عــابرم
ســـاده و بـــی ادعا گفــــتی آغازت کـنم
بـــا نگاهم زندگــی شعر یک سازت کنم
بـــی هیاهو آمـدی بـا نـگاهی پاک پاک
تا ابــد هم در دلـی تا شوم در زیر خاک
تقدیم به...
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
دلم اگر به دست تو به نیزه ای نشان شود
برای زخم نیزه ات سینه سپر نمی شود
صبوری و تحمل ات همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمی شود
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
به فکر سر سپرد نم به اعتماد شانه ات
گریه بخشایش من که بی ثمر نمی شود
همیشگی ترین من لاله نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمی شود
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود...
اگر روزی دلت خواست گریه کنی به من بگو.
قول نمیدهم بتوانم بخندانمت؛ اما،
میتوانم با تو گریه کنم.
اگر روزی خواستی از اینجا بروی، نترس، به من بگو.
قول نمیدهم بتوانم تو را از رفتن باز دارم؛ ولی،
من هم میتوانم باتوبیایم.
اگر روزی نخواستی صدای کسی را بشنوی، به من بگو.
قول میدهم سکوت کنم.
اما اگر روزی صدایم کردی و پاسخ نشنیدی، زود بیا و مرا ببین.
شاید این منم که به تسلای تو نیاز دارم
کاش تو مرا بخود میخواندی، کاش صدایت را از من دریغ نمیکردی .
آخر اینروزها به تسلای تو سخت محتاجم...
زندگی مال تو مرگ مال من
خوبی مال تو بدی مال مـن
شادی مـال تو غم مال مــن
زیبایی مال تو زشتی مال من
همه چیز مال تو ولی تو مال من...
چون دستم بوی گل میداد
مرا
به جرم چیدن گل
محکوم کردند
اما کسی فکر نکرد
که شـــاید من گلی کـاشته باشم ...
کنار رودخانه تنها من بودم و یک سنجاقک که شتابزده می گشت
شاید به دنبال
...یک جفت ، یک همدل...همراز؛
و من خسته از گشتن
حال که تو را یافته بودم دیگر توان رفتنم نبود
سنجاقک امید داشت بیابد
و من فقط آرزو می کردم
روزی به تو که یافته بودم بگویم
"چقدر امروز بدون تو سخت گذشت"
بهار بود و تو بودی
گل بود و تو بودی
بهار رفت و تو رفتی
خزان شد و نبودی
و من، همچون برگی خشکیده
در زیر پای عابران شتاب زده
خرد شدم...
کسی چه میداند؟
شاید
آنهنگام
که برای عشق
جان میدادم
اوبرای کشتن عشق
لحظه شماری میکرده است...
هرز گاهی که
صدایی نام تو را به یاد من می آورد
قطرات اشکم
همانند باران بهاری
سرازیر می شود
و به یاد گذشته نا خود آگاه شروع به نوشتن می کنم
تا شاید
جای خالیت احساس نشود...
تو رو هیچ وقت گم نکردم.
تو رو هیچ جا جا نذاشتم.
اگه سوختم ولی مونــدم
رو چشات یه خونه ساختم.
وقتی می شد کلبـــه مــن
خالــــی از ناز نگاهـــــــــت
دل به جاده هــــا می دادم
تا ببینــــم روی ماهــــــــت
اگـــه حــس شبی غمگین
خونه می کرد توی چشمات
مثل آفتاب مــی شدم مــن
میتابیـــــدم روی شب هات
اگه شــــــسته بود نگات رو
اشکــــای بارون خـــــــسته
مــــــــــی گرفتم رد پـات رو
از ســـــتاره تـــــاستــــــاره
تو ولــــــی هیچ جــا نبودی
تو رو هیچ جـــا جـا نذاشتم
جز برای یکی
حتی
اگر
تمام وجودت
چوتکه های ابر
ذره ذره آب شود
و چون کوه فرو ریزد
خود را
به اندازه ی سر سوزنی
برای کسی
حقیر مکن
کجای این جنگل شب پنهون میشی خرشیدکم
پشت کدوم سد سکوت پر می کشی چکاوکم
چرا به من شک می کنی ؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق توو سرشارم از هوای تو
دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقمو
گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین
نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو کمم ،قدیمیم،گمم
آتشفشان عشقمو دریای پر تلاطمم
گریه نمی کنم نرو آه نمی کشم بشین
حرف نمی زنم بمون بغض نمی کنم ببین
یه دوستت دارم ساده جرم سختی واسه من بود
اینکه عاشق تو بودم جائی که عشق قدغن بود
جرم من فقط همین بود اینکه عاشق تو بودم
اینکه از تو می نوشتم اینکه از تو می سرودم
آخه تو قبیلــــــه ما عشق و عاشقی حرومه
دوست نداشتن شده قانون دیگه عشق بازی کدومه
دوره دوره عرب هاســـت دخترام انگاری برده ن
این عروسک های شرقی توی جعبه پشت پرده ن
اینجا الگــو یه رباطه اونکه معشوقه نمی خواد
اونجایی خوبه که هیچکس از کسی خوشش نمی یاد
اگه دلم تنگ میشه خیلی برات منو ببخش.
اگه نگام گم میشه تو شهر چشات منو ببخش.
منو ببخش اگه شبا ستاره هارو می شمارم.
اگه همش پیش همه بهت میگم دوستت دارم.
منو ببخش اگه برات سبدسبد گل می چینم.
منو ببخش اگه شبا فقط تورو خواب می بینم.
منو ببخش اگه تو رو می سپرمت دست خدا.
اگه پیش غر یبه ها بجا ی تو میگم شما.
منو ببخش اگه واسه چشای تو خیلی کمم.
تو یه فرشته ای و من خیلی باشم یه آدمم.
منو ببخش اگه فقط میخوام بشی مال خودم.
ببخش اگه کمم ولی زیادی عاشقت شدم...!
این داستان واقعی نیست...!
حا لا دوباره چند وقتی میشد که پرهیزهای غذاییش رو شروع کرده بود
آب یخ ؛ فلفل؛ ترشی
همه از اینکار متعجب بودن
چی شده که دوباره میخواد بخونه؟
اصلا چی شد که خوندن رو گذاشت کنار؟!
همه که از صداش تعریف می کردن؟!
همه استاداش که بهش امیدوار بودن؟!
حجم صداش!
قدرتش!
صدای بازش!
...
چی شد که دیگه نخوند؟
هیچکس نفهمید
هیچکس
...
حالا؛
چی شده که دوباره داره تمرین می کنه:
دووووووووووووووو
ر ر ر ر ر ر ر ر ر
می ی ی ی ی ی ی
.
.
.
سی ی ی ی ی ی ی
***
اون روز در خونه به صدا در اومد
پسرک دروباز کرد
اگر چه متعجب شده بود
اما آروم سرش رو انداخت پایین
یه جند لحظه به سکوت گذشت
دخترک شروع کرد به حرف زدن
سلام
سلام -
خوبی
- ای
من دارم عروسی می کنم
= هر دو اشک تو چشاشون جمع شد
اما می دونی که من فقط تو رو می خواستم
چقدر التماستو کردم
هی نشستی من و قانع کردی که ما بهم نمی آییم
تو لایق یه زندگی خوب وایده آلی
بخاطر من اونو خرابش نکن
چقدر گفتم واسه من مهم تویی
من از لحاظ مالی تامینم
پدرم هم که گفته بود تامینتون می کنم
خیالتون راحت
چرا قبول نکردی
پسرک گفت:
حالا دیگه گذشته
گذشته ها گذشته
تو که قانع شده بودی
پس چرا داری دوباره همون حرفارو می زنی
دخترک گفت:
یادته از همون روزای اول که تو کلاس همدیگر ودیدیم
چقدر خوب همو می فهمیدیم
ساز من و صدای تو...
یادته می گفتی: وقتی تو ساز می زنی حجم صدام دوبرابر میشه
تو خیلی خوب می خوندی
یادته
وقتی نگام میکردی به قول خوت تازه احساست با ترانه ای که می خوندی قاطی میشد
واسه همین می گفتی همیشه من رو نگاه کن
- بگذریم
نه نگذریم
- شب عروسیته وقت این حرفا نیست
...
اومدم دعوتت کنم که تو عروسیم بخونی
- من؟
- تو که می دونی صدای من غمگینه
محزونه
شاد نیست که بدرد عروسی بخوره
تازه شعرایی که بلدم همشون غمگینه
می دونی که
…
باشه می خوام تو بیای بخونی
گروهمون هم هست
- خوب بگو ... بخونه
اون که صداش شاده
نه .می خوام تو بخونی
اشکاشو پاک کرد وگفت
بیا
می خوام تو بخونی
واسه خداحافظی
آخه ما از اینجا میریم
شاید دیگه همو نبینیم
ما داریم از اینجا میریم
بیا
باشه؟
باشه؟
...
- متاسفم
تو روخدا
می دونم که توام دوسم داری
و می دونم که ابراز نمی کنی
امشب بیا
بخاطر من
بخاطر همه خاطره هایی که با هم داریم
یادته چقدر می خوندی
فقط و فقط واسه من
یادته می گفتی اینارو فقط واسه تو می خونم
یادته چقدر با هم از عشق گفتیم
من بودم و تو
چقدر زدیم و خوندیم
من وتو
تنهای تنها!
چقدر عاشق بودیم
...
بیا
...
باشه
پسرک فقط گریه می کرد
ساعت 7 تا 11 شب
دخترک با چشمای اشکبار رفت
...
دیگه ساعت عروسی رسیده بود
پسرک با خودش گفت:
اگه نرم واسه همیشه ازم دل می کنه
دیگه تموم دلش میشه مال همسرش
اما
...
می تونم شب خاطره انگیزی واسشون درست کنم
تنها کاری که از دستم بر میاد
تنها کاری که تو جبران همه کارایی که واسم کرد می تونم واسش بکنم
...
پسرک تصمیمش رو گرفت
گیتارش رو برداشت
راه افتاد
...
ماشین گل زده جلوی هتل...
می تونست امشب شب عروسی اون باشه
اشک تو چشاش جمع شد
خودش رو جمع و جور کرد
اشکاشو پاک کرد و رفت به سمت هتل
...
وارد سالن شد
... داشت می خوند
...
اونو که دید ...
گفت:
ببینید کی اومده؟
...
پسرک گیتارشو درآورد
همهمه ای توی سالن افتاده بود
فلانیه ها
...
می گن عروس خانم هم تو گروه فلانی بوده
...
از همونجا که ایستاده بود پسرک شروع کرد به ساز زدن
...
حالا دیگه به سن رسیده بود
از پله ها بالا رفت
مثل همیشه اصلا به سمت خانوما نگاه نکرد
...
یه اشاره به گروه کرد
همه فهمیدن چی می خواد بخونه
...
دخترک همیشه می گفت وقتی می خوای بخونی اینجوری وایسا
من اینجوری وایسادنو خوندنت رو دوست دارم
...
پسرک همونجوری وایساد
...
این ترانه تقدیم به عروس و داماد -
که وصف حال اوناست تو بهترین شب عمرشون
واسشون آرزوی خوشبختی می کنم
واسه همیشه
آرزو می کنم لحظه های عاشقانه ای رو با هم سپری کنید
و یه عمر لیلی و مجنون هم باشید
امیدوارم به پای هم پیر شید
...
بعد با اون صدای باز و پر حجم شروع کرد به خوندن
...
امشب در سر شوری دارم
امشب دردل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم
.
.
.
با ماه و پروین سخنی گویم
وز روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها
می کاهم از غمها
ماه و زهره را به طرب آرم
از خود بی خبرم که شعف دارم
نغمه ای ...
...
می گفتن وقتی این شعر رو می خونده عروس گریه ش گرفته بوده
خودش هم که این شعر و با بغض تمام خونده بود
...
از اون شب تا حالا دیگه پسرک نخونده
حتی تمرین هم نمی کرد
کاری که انقدر انجام می داد صدای همه رو درآورده بود
اما دیگه ...
حالا دوباره شروع کرده بود
با هیچ گروهی کار نمی کنه
میگه می خوام بخونم فقط برای دل خودم
فقط برای دل خودم
و
شاید ،
یه روز برای خدای خودم!
از اتاقش داره صداش میاد
هنوزم مثل همون روزا می خونه
قوی و پر حجم و باز
و البته محزون!
.
.
.
عروسک خواهرم را که دزدیدند")
او بیصبرانه
می گریست
و من
سبکسرانه می خندیدم
...
امروز که عروسم را می برند
بر کالسکه ای سپید از نور
من
گریه می کنم
و
خواهرم
نمی خندد")(*)
.
.
.
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
ای که بی تو تک و تنهام توی این غربت سنگی
می دونم بر نمی گردی شدی همرنگ دورنگی
همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود
چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود ؟؟
...رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنات رو
واسه من رفتی گذاشتی التهاب لحظه هات رو
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
دخترک می رقصد...دخترک می خندد...دخترک می خواند
پسرک به دیوار نگاه می کند
دخترک از رویا می گوید...دخترک از عشق می گوید...دخترک از با هم بودن می گوید
پسرک به دیوار نگاه می کند
دخترک از بوسه می گوید...دخترک از هوس می گوید
پسرک به دیوار نگاه می کند
دخترک عصبانی میشود...دخترک پسر را صدا می زند
پسرک به دیوار نگاه می کند
دخترک فریاد می زند...دخترک گریه می کند
پسرک بلند می شود و از اتاق خارج می شود.
........
با تو لحظه هام پر از نور
بی تو تاریکه و سرده
مثل خورشید حضورت
دنیا دور تو می گرده
گلهای سرخ تو باغچه
همشون ارزونی تو
منو از خودم گرفته
عشق آسمونی تو
....
همه ی ترسم از اینه
تو رو ازدست بدم اخر
نباید عقربه ها رو
بذارم برن جلو تر
کاشکی خیلی پیش از اینها
عشق من تو رو می دیدم
آخه من توشهر چشمات
به خود خودم رسیدم
....
اومدی با ترن صبح
از یه شهر دورو بی نام
تو یه تعبیر قشنگی
واسه ی تموم خوابام
مثل خواب معبدی دور
که پر از راز و نیازه
پرم از محبت تو
پرم از یه عشق تازه
....