کنار رودخانه تنها من بودم و یک سنجاقک که شتابزده می گشت
شاید به دنبال
...یک جفت ، یک همدل...همراز؛
و من خسته از گشتن
حال که تو را یافته بودم دیگر توان رفتنم نبود
سنجاقک امید داشت بیابد
و من فقط آرزو می کردم
روزی به تو که یافته بودم بگویم
"چقدر امروز بدون تو سخت گذشت"
هر روز بهتر از روزهای قبل می نویسی . پاینده باشی
سلام قاصدک جان.ممنون از اومدنت به خونه ی بزرگ فیروزه ای ام.خوشحال می شم اگه هر از گاهی با پیغامهای قشنگت بهش صفایی بدی.
بودنت زیبا بود٬ رفتنت زیباتر.من نمیدانم که چرا زیبایی٬از عمرم میکاهد.(امون بده)